معنی &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند, معنی &پفذپئ): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن پ (پئ): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (پهذ پ (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند, معنی &,tv,n): sj;dj lcbj، ljblcbj، ksbmblcbj، fsتj , (,n): ljbi، lgmoi، rdb، /اfjb، تckx، (,iv , (gmgi)، kتcاlk mاjfاaتi lcbj، /اfjb, معنی اصطلاح &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند, معادل &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند, &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند چی میشه؟, &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند یعنی چی؟, &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند synonym, &.tv.n): سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن , (.n): کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، (.iv , (لوله)، متراکم وانباشته کردن، پابند definition,